پارسی نو / فرهنگ و هنر / شعر و ادبیات فارسی / شعرهای کوتاه حکیمانه و حماسی فردوسی + زندگینامه

شعرهای کوتاه حکیمانه و حماسی فردوسی + زندگینامه

نام آثار فردوسی , کتابهای فردوسی
یکی از شعرای بزرگ ایرانی که در سطح جهانی هم شهرت دارد، حکیم ابوالقاسم فردوسی است که دارای اشعار معروف زیادی است. از جمله شعرهای فردوسی که مورد استقبال همه هستند، اشعار میهن پرستانه او هستند که پر از شکوه و عظمت هستند. در مورد شعرهای دیگر از فردوسی با مضامین دیگر هم باید صحبت کرد و بخصوص در مورد وصف زنان در اشعار فردوسی.

دو دسته نظر در این راستا وجود دارد، یکی مربوط می شود به این که او شاعری زن ستیز بوده و دیگری هم دسته ای هستند که می گویند او زنان را ارج نهاده است. ما در این مقاله از پارسی نو برای شما در مورد زندگی فردوسی صحبت کرده ایم و همینطور از شاهنامه فردوسی هم اشعاری را انتخاب  منتشر کرده ایم. ما را مثل همیشه همراهی کنید.


بیوگرافی کامل فردوسی

ابوالقاسم فردوسی طوسی متولد سال ۳۲۹ هجری قمری در طوس است و در سال ۴۱۶ هجری قمری نیز در طوس خراسان درگذشته است. این شاعر حماسه‌سرای ایرانی و صاحب اثر مشهور شاهنامه، یکی از معروف ترین شعرای قدیمی و کلاسیک ایرانی است. برخی ها او را بزرگ‌ترین سراینده پارسی‌گو معرفی کرده اند که دارای شهرت جهانی است.

القاب فردوسی حکیم سخن و حکیم طوس هستند. محققانی که در مورد این شاعر پژوهش هایی را انجام داده اند، معتقدند که سرودن شاهنامه بر پایه شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی صورت گرفته است. تنها سروده‌ای که مشخص شده از اوست، خود شاهنامه است. گفتنی ا ست که شاهنامه مشهورترین اثر فردوسی به شمار می رود و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی محسوب می شود.

فردوسی سرودن شاهنامه را در ۳۸۴ ه‍.ق، یعنی سه سال پیش از برتخت‌نشستن محمود، به‌پایان رساند و در تاریخ ۲۵ اسفند ۴۰۰ ه‍.ق مصادف با ۸ مارس ۱۰۱۰ م، در سن هفتاد و یک سالگی، ویرایش دوم این اثر را به انجام رساند. باید گفت که سروده‌های دیگری هم به فردوسی نسبت داده شده‌اند، که باید بدانید بیشتر این سروده ها بی‌پایه و اساس هستند. معروف ترین آن‌ها یک مثنوی‌ به نام یوسف و زلیخا است.

سروده دیگری که متعلق به فردوسی دانسته شده، یک هجونامه‌ در نکوهش سلطان محمود غزنوی است. برابر کتابشناسی فردوسی و شاهنامه، گردآوری ایرج افشار، با باحتساب سروده‌های منسوب به فردوسی از قبیل یوسف و زلیخا تا سال ۱۳۸۵، تعداد ۵۹۴۲ اثر گوناگون در این سال‌ها به نگارش درآورده است.

فردوسی دهقان و دهقان‌زاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و هم‌زمان با جنبش استقلال‌خواهی و هویت‌طلبی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سده‌های سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهره‌گیری از آن سرمایه، توانست مطالب خود را چنین درخشان بپردازد.

در نگاهی کلی دربارهٔ دانش و آموخته‌های فردوسی می‌توان گفت او زبان عربی می‌دانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. او پهلوی‌خوانی را به‌طور روان و پیشرفته نمی‌دانست، اما به‌گونهٔ مقدماتی مفهوم آن را دریافت می‌کرد. به‌هرروی، در شاهنامه هیچ نشانه‌ای دربارهٔ پهلوی‌دانی او نیست.

در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد. فردوسی در شاهنامه، فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند داده‌است. از شاهنامه برمی‌آید که فردوسی از آیین‌های ایران باستان مانند زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا اثر پذیرفته، هرچند برخی پژوهشگران سرچشمهٔ این اثرپذیری‌ها را منابع کار فردوسی می‌دانند، که او به آن‌ها بسیار وفادار بوده‌است.

همچنین، وی به‌سبب خاستگاه دهقانی، با فرهنگ و آیین‌های باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنهٔ این آگاهی‌ها افزود، به‌گونه‌ای‌که این دانسته‌ها، جهان‌بینی شعری او را بنیان ریخت.

آنچه که فردوسی به آن می‌پرداخت، جدای از جنبهٔ شعری، دانشورانه نیز بود؛ او افسانه ننوشت. او زاییدهٔ روزگار خردورزی دوران سامانیان است. در این دوران، زمینه برای اوج این خردورزی و دانش‌مداری در شاهنامهٔ فردوسی آماده شد. فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایهٔ تمام خوبی‌ها می‌داند. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمی‌شناسد و از این راه به نیک‌بختی این جهان و رستگاری آن جهان می‌رسد.

فردوسی با ریزبینی، منابع خود — که بیشترینِ آن‌ها شاهنامهٔ ابومنصوری بود — را بررسی می‌کرد. او افزون بر دانش‌های روزگار و خوانده‌های بسیار، مردی ژرف‌نگر، آزاداندیش، تیزبین و نکته‌سنج در رویدادهای گذشته و حال بود.

فردوسی در شمار آن شاعران نه‌چندان پرشمار در زبان پارسی است که نجابت گفتار و پاکی سخن او آلوده نشده و حتی واژه‌ای که زننده و ناسزا باشد، از او سر نزده‌است. او توانست از میان انبوه دانسته‌هایی که در دسترس داشت، مطالبی را گزیده و گردآوری کند که در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.


آیا فردوسی زن ستیز بود؟!

ابوالفضل خطیبی (پژوهشگر زبان و ادب فارسی ) در این باره چنین می گوید : درست است كه همه بیت های زن ‌ستیزانه ای كه در بخش «بیت های اصلی» نقل شد، ‌بی‌گمان سروده ی فردوسی است، ولی به این نكته باید نیك توجه كرد كه فردوسی از روی یك متن شعر می‌سراید و خود با صراحت می‌گوید كه با امانت‌داری، مطالب منبع خود را به رشته نظم می‌كشد.

در شاهنامه به هیچ روی چنین نیست كه نگرش منفی فردوسی نسبت به زن از زبان قهرمانان داستان ها بیان شده باشد، بلكه برعكس این نگرش های منفی قهرمانان داستان هاست بر زبان فردوسی. چنان چه شاهنامه و قهرمانان آن آفریده ی ذهن خلاق فردوسی نیز می‌بود، باز هم این نگرش های منفی به زن لزومن نگرش داستان‌سرا نبوده و او حق داشته است كه قهرمانانی خلق كند كه نسبت به زن نگرش منفی داشته باشند.


شعر از فردوسی , شعر فردوسی با عکس

گلچینی از بهترین اشعار فردوسی

ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست

هنر نزد ایرانیان است و بــس
ندادند شـیر ژیان را بکس

همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شود
کنام پلنگان و شیران شـود

چـو ایـران نباشد تن من مـباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی یکسر بجـنگ آوریـم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهیم

چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام

اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

اشعار کوتاه فردوسی

چو گفتـــــار بیهــوده بسیــار گشت

سخنگوی در مردمی خوار گشت

به نایـافت رنجه مـکن خـــــویشتن

که تیمـار جان باشد و رنج تـن

زدانش چو جان تـــرا مـــایـه نیست

به از خامشی هیچ پیرایــه نیست

توانگر شد آنکس که خرسنـــد گشت

از او آز و تیمار در بنـــد گشت

بـه آمــوختن چون فــروتن شـــوی

  سخن هــای دانندگــان بشنوی

مگوی آن سخن، کاندر آن سود نیست

کز آن آتشت بهره جز دود نیست

بیــــا تا جهــــان را به بــد نسپریم

به کوشش همه دست نیکی بریم

نبــاشد همی نیک و بـــد، پــــایدار

همـــــان به که نیکی بود یادگار

همــــان گنج و دینار و کاخ بلنـــــد

نخواهــــد بدن مرترا ســـودمند

فــریــدون فــرّخ، فرشته نبـــــــود

بــه مشک و به عنبر، سرشته نبود

به داد و دهش یــافت آن نیگـــــوئی

تو داد و دهش کن، فریدون توئی

سپاه شب تیره

شبی چون شَبَه روی شسته به قیر

نه بهرام پیدا ، نه کیوان ، نه تیر

دگرگونه آرایشی کرد ماه

بسیچ گذر کرد بر پیشگاه

شده تیره اندر سرای درنگ

میان کرده باریک و دل کرده تنگ

ز تاجش سه بهره شده لاژورد

سپرده هوا را به زنگار و گَرد

سپاه شب تیره بر دشت و راغ

یکی فرش گسترده از پّر زاغ

نموده ز هر سو به چشم اهرمن

چو مار سیه ، باز کرده دهن

اشعار زیبای فردوسی , شعرهای فردوسی

عکس نوشته اشعار فردوسی برای پروفایل

چو پولاد زنگار خورده سپهر

تو گفتی به قیر اندر اندود چهر

فرو ماند گردون گردان به جای

شده سست خورشید را دست و پای

سپهر اندر آن چادر قیرگون

تو گفتی شدستی به خواب اندرون

نَبُد هیچ پیدا نشیب از فراز

دلم تنگ شد زان شب دیریاز

گزیده‌ای از بهترین اشعار فردوسی

چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید

سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند

پذیرنده هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد

ز راه خرد بنگری اندکی
که مردم به معنی چه باشد یکی

مگر مردمی خیره خوانی همی
جز این را نشانی ندانی همی

ترا از دو گیتی برآورده‌اند
به چندین میانجی بپرورده‌اند

نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار

شنیدم ز دانا دگرگونه زین
چه دانیم راز جهان آفرین

نگه کن سرانجام خود را ببین
چو کاری بیابی ازین به گزین

به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست

چو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندر نیاری به دام بلا

نگه کن بدین گنبد تیزگرد
که درمان ازویست و زویست درد

نه گشت زمانه بفرسایدش
نه آن رنج و تیمار بگزایدش

نه از جنبش آرام گیرد همی
نه چون ما تباهی پذیرد همی

ازو دان فزونی ازو هم شمار
بد و نیک نزدیک او آشکار

زیباترین اشعار فردوسی

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برترست
نگارنده‌ی بر شده پیکرست

به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه

سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد

خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی

ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست

خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشه‌ی سخته کی گنجد اوی

بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان

به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بی‌کار یکسو شوی

پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود

از این پرده برتر سخن‌گاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست

زندگینامه فردوسی , بیوگرافی فردوسی

از آن پس که بسیار بردیم رنج
به رنج اندرون گرد کردیم گنج

شما را همان رنج پیشست و ناز
زمانی نشیب و زمانی فراز

چنین است کردار گردان سپهر
گهی درد پیش آرَدَت ، گاه مهر

گهی بخت گردد چو اسپی شموس
به نُعم اندرون زُفتی آردت و بؤس

بدان ای پسر کاین سرای فریب
ندارد ترا شادمان بی‌نهیب

نگهدار تن باش و آن خرد
چو خواهی که روزت به بد نگذرد

بدان کوش تا دور باشی ز خشم
به مردی به خواب از گنهکار چشم

چو خشم آوری هم پشیمان شوی
به پوزش نگهبان درمان شوی

به فردا ممان کار امروز را
بر تخت منشان بدآموز را

مجوی از دل عامیان راستی
که از جست‌ و جو آیدت کاستی

وزیشان ترا گر بد آید خبر
تو مشنو ز بدگوی و انده مخور

نه خسروپرست و نه یزدان‌پرست
اگر پای گیری سر آید به دست

بترس از بد مردم بدنهان
که بر بدنهان تنگ گردد جهان

سخن هیچ مگشای با رازدار
که او را بود نیز انباز و یار

سخن بشنو و بهترین یادگیر
نگر تا کدام آیدت دلپذیر

سخن پیش فرهنگیان سخته گوی
گه می نوازنده و تازه‌روی

مکن خوار خواهنده درویش را
بر تخت منشان بداندیش را

هرانکس که پوزش کند بر گناه
تو بپذیر و کین گذشته مخواه

همه داده ده باش و پروردگار
خنک مرد بخشنده و بردبار

چو دشمن بترسد شود چاپلوس
تو لشکر بیارای و بربند کوس

به جنگ آنگهی شو که دشمن ز جنگ
بپرهیزد و سست گردد به ننگ

وگر آشتی جوید و راستی
نبینی به دلش اندرون کاستی

ازو باژ بستان و کینه مجوی
چنین دار نزدیک او آب‌روی

چو بخشنده باشی گرامی شوی
ز دانایی و داد نامی شوی

تو پند پدر همچنین یاددار
به نیکی گرای و بدی باد دار

همی خواهم از کردگار جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان

که باشد ز هر بد نگهدارتان
همه نیک نامی بود یارتان

ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

نیارد شکست اندرین عهد من
نکوشد که حنظل کند شهد من

بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپرسم

اشعار فردوسی در مورد ایران

سیاوش منم نه از پریزادگان

از ایرانم از شهر آزادگان

که ایران بهشت است یا بوستان

همی بوی مشک آید از بوستان

سپندار پاسبان ایران تو باد

ز خرداد روشن روان تو باد

ندانی که ایران نشست من است

جهان سر به زیر دو دست من است

هنر نزد ایرانیان است و بس

ندادند شیر ژیان را به کس

همه یکدلانند و یزدان شناس

به نیکی ندارند از بد هراس

دریغ است ایران که ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

همه جای جنگی سواران بدی

نشستن گه شهریاران بدی

چو ایران نباشد تن من مباد

بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

همه روی یکسر به جنگ آوریم

جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

ز بهر بر و بوم و پیوند خویش

زن و کودک وخرد و فرزند خویش

همه سر به سر تن به کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم

شعر فردوسی در مورد کوروش کبیر

در این خاک زرخیز ایران زمین

نبودند جز مردمی پاک دین

همه کیششان مردی و داد بود

وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان

گنه بود آزارِ کس پیششان

همه رهرو راه یزدان پاک

همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نژاد

ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود

گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش و هوش ما؟

که شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان؟

کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟

خرد را فکندیم این سان ز کار

نبود این چنین کشور و دین ما

کجا رفت آیین دیرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود

همه جای مردان آزاد بود

در این کشور آزادگی ارز داشت

کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر

گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت

نه بیگانه جایی در این خانه داشت

از آنروز دشمن بما چیره گشت

که ما را روان و خرد تیره گشت

از آنروز این خانه ویرانه شد

که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند

کشاورز باید گدایی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم

کجا این سر انجام بد داشتیم

بسوزد در آتش گرت جان و تن

به از زندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگی بندگی است

دو صد بار مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم

برون سر از این بار ننگ آوریم

بیاریم باز آب رفته بجوی

مگر زان بیابیم باز آبروی

گر ایوان ما سر به کیوان برست
ازان بهرهٔ ما یکی چادرست

چو پوشند بر روی ما خون و خاک
همه جای بیمست و تیمار و باک

بیابان و آن مرد با تیز داس
کجا خشک و تر زو دل اندر هراس

تر و خشک یکسان همی بدرود
وگر لابه سازی سخن نشنود

دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیا

به پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکرد

جهان را چنینست ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد

ازین در درآید بدان بگذرد
زمانه برو دم همی بشمرد

چو زال این سخنها بکرد آشکار
ازو شادمان شد دل شهریار

ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم
برینیم و گردن ورا داده‌ایم

چو شاه اندر آمد چنان جای دید
پرستنده هر جای برپای دید

چنین گفت کای دادگر یک خدای
به خوبی توی بنده را رهنمای

مبادا جز از داد آیین من
مباد آز و گردنکشی دین من

همه کار و کردار من داد باد
دل زیردستان به ما شاد باد

گر افزون شود دانش و داد من
پس از مرگ روشن بود یاد من

همه زیردستان چو گوهرفروش
بمانند با نالهٔ چنگ و نوش


مطالب پیشنهادی : اشعار باباطاهر عریان و مجموعه اشعار زیبای مولانا

15 دیدگاه‌ها

  1. لطفا طرحی که نام باشگاه شاهنامه پژوهان روش هست و پاکش کردید را بردارید وگرنه ازتون شکایت خواهد شد و یا نمونه اصلیش را بگذارید . حتما می دانید این کار جعل و دزدی محسوب می شه

  2. من شعر حماسی میخواستم اینکه حماسی نبود

  3. شعر زیر از فردوسی نیست، بلکه سروده آقای “مصطفی سرخوش” شاعر و دبیر ادبیات دبیرستان البرز است. متاسفانه به فردوسی نسبت داده می شود و باید این نسبت دادن غلط اصلاح شود:

    در این خاک زرخیز ایران زمین

    نبودند جز مردمی پاک دین

    …..

  4. درود بخشی که نوشتید سروده درباره‌ی زنان سروده‌ی استاد فردوسی نیست.
    بن‌مایه:شاهنامه‌ی فردوسی بزرگ ویرایش خالقی مطلق.

    خواهشمندم را حذف کنید.

  5. شاید راست باشه آخر نمیشه گفت فردوسی کلا خوبه هیچکس کامل نیست

    • نه باور نکن دروغه
      فردوسی فرد دانا و فروتنی بوده عاشق ایران و تمدن ایران باستان بوده
      و در نزد ایرانیان بانوان از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند
      فرمانده بودن ، پادشاه بودن ، دانشمند بودن
      ای بی شرف های فقط می خواند چهر فردوسی گوهر منش را بد نشان بدن
      خواهش می کنم دوستان این یاوه گویی ها رو باور نکنید

  6. این شعر فردوسی در وصف زنان کاملا ساختگیه.خواهشا حذفش کنید

  7. ایرانیان زنان را بزرگ میداشتند اولین دریا سالار دنیا بانو آرتمیس، بانوان ایران پادشاه بودند، ما نسل کوروش و سیاووش هستیم اسطوره ی ما بابک خرمدین است ،، جمع کنین بساطتون رو توهین شما به فرهنگ ایرانی ناکارآمده راستی همیشه میدرخشه و خودش رو نشون میده شما نمیتونین پنهانش کنید

  8. فردوسی گوهر منش بسیار دانا و فروتن بودن ،
    این شعر در مورد بانوان از ایشان نیست
    چرا دروغ می نویسید !!؟
    چرا می خواهید چهره این مرد بزرگ رو به بدی جلوه بدید
    ما در فرهنگ باستانی ایران، بانوان را گرامی می داشتیم
    و خدمات ارزنده ای به خاکشان بانوان کردند فرمانده بودن ، شاه بودن ، دانشمند بودن بانوان
    فردوسی بزرگ این شعر را نگفته
    دروغ نگویید !!!!!!
    نام فردوسی گوهر منش و عشق ایشان به ایران و دانایی ایشان و احیای زبان فارسی نام و یاد ایشان را جاودان کرده
    با سروده های جعلی که خودتان ساختید نمی تواند نام این مرد بزرگ را پاک کنید

  9. حیوانات تجزیه طلب که از زمان روی کار آمدن جهان بینی کثیف کمونیست در شوروی روی کار آمدند برای تصاحب بقیه ایران که از زمان تزارها شاهد چپاول این همسایه قلدر بود همیشه سعی در مخدوش کردن تاریخ ایران داشته و برای اینکار تیشه به ریشه زدن ادبیات ایران و به ویژه فخر و سرور ادبیات یعنی فردوسی کبیر را انکار کرده یا مانند شاملو بیسواد ندانسته و نخوانده به بیتی از نقل قول فردوسی استناد کرده و وی را ضد زن قلمداد کرده اند شیان ذکر است شاملو دیپلم دبیرستان را هم نداشت و نیما یوشیج در خاطرات روزانه خود مینویسد : شاملو نامرد کسی بود که هر گاه به من نزدیک شد برای دزدین اشعارم بود . رژیم پادشاهی به وی باج های فراوان داد و وی را بدون دیپلم عضوی از هیات علمی دانشگاه بوعلی همدان کرد با حقوق فراوان و البته ایشان به غر غر خود باز هم ادامه میداد و البته هیچگاه نفهمید که : نمیرم از این پس که من زنده ام ….. که تخم سخن را پراکنده ام .در جای که غرب چپاولگر هومر و سایر خدایان افسانه ای یونان و روم باستان را ستایش میکند و برای زنده نگاه داشتن نام آنها حتا این نام را بر ستارگان و سیارات مانند اورانوس و مریخ و غیره میگذارد تعدادی بیکار و جویای شهرت کاذب با طرح ابلهانه این چرندیات سعی در تخریب شخصیت های شرق دارند

    • به قطع بی سوادی شاملو از اونجا پیداست که مثل دکتر زرین کوب و شریعتی و بازرگان دست گذاشت رو چیزهایی که نمیتونستین حتی سنیدنش رو تاب بیارین. بله اون با صدتا منبع تو کالیفرنیا از ضحاک میگه و اینهمه تمجید از فردوسی ولی شما جز پذیرش بی چون و چرا رو قبول ندارین. چی از کمونیسم میدونی تو؟ دو کلمه ویکی پدیا خوندی که زمااان تزارها…. عزیز به فرض بی سوادترینم باشه، انقلابی که در زبان فارسی شاملو آورد از قرن ۶ و حافظ به بعد یککک شاعر نبود که بوجود بیاره. اگه آوردن بگو!! همشون گل و بلبل و سنبل… کاری با زیبایی اشعارشون ندارما اشتباه خیال نکنی، من عاشق رهی و صائب م که همین اواخر بودن. من حرفم رو زبان و معیارهای زبانی هستش.
      میگی نیما گفته دزد بوده…اول که اگر ذره ای شعر سپید میدونستی و خونده بودی میفهمیدی این دوتا حتی یه کلمه هم شبیه هم ندارن. دیگه تو از پسر نیما نزدیکتر به روابطشون نبودی که… برو مستند نیما از زبان پسرش رو ببین که یه کلمه آیا بد میگه یا چه میدونم دزدی!!! و تو چفدر ساده ای که نمیدونی این رژیم به سادگی آب خوردن قرآن رو هم تحریف میکنه و دستکاری، چه برسه چارتا خاطره ازین دونفر.
      اینم بدون:تخریب خواستی بکنی به سؤال طرف جواب بده هرچقدر تلخ بعد.

  10. فردوسی عاشقتم

  11. دوستان… دوستان… به چی واقعا اعتراض میکنین؟ چطور واقعا باید دیگه به ما بگن که ارزش و احترامی برای هنر و فرهنگ این سرزمین قائل نیستن این ج.ا..!؟ چگونه؟ استاد آواز ایران حتی دو متر جا و حریم براش نزاشتن، تمام شاعران و هنرمندامون همبنطور،ستارخان و باقرخان ایران پرست تر آیا؟ سرچ کنین بزینین کو حرمت بهشون؟و غیره.بنام قطعه هنرمندان همه رو چپوندن کنار هم و نه نظمی نه خلاقیت و حرمت و ادبی، هییچ و هیچ.فردوسی و تخت جمشید و پرسپولیس هم مطمئن باشین چون دیگه خیلی معروف و نماد بودن نابود نکردن ورنه شک نکنین میکردن.دیگه چطور باید بگن؟ این افراد مث این ادمین هم از نیروهای سایبری همین خانهٔ کثیفه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.